نگارش هشتم -

درس 3 نگارش هشتم

zeynab ghanbary

نگارش هشتم. درس 3 نگارش هشتم

لطفاً یک انشا بنویسید در مورد دو حیوان که تقلید میکنند مثلاً یکی از حیوان ها از روی یک حیوان دیگر تقلید میکند مثلاً تقلید کلاغ از کبک البته غیر از این باشه و میتونید یک انشا بنویسید درباره ی تقلید لاک پشت از خرگوش تاج میدم به همه

جواب ها

جواب معرکه

بارانا احمدی

نگارش هشتم

《تقلیدِ اشتباه》 در هر جامعه ای،شخصی هست که مورد تایید همه است و همه به او اعتماد دارند و میخواهند مانند او باشند،در هر جنگلی نیز،حیوانی هست که همه دوست دارند مانند او باشند. در این جنگل همه ی حیوانات بی آزار مطیع یک خرگوش هستند!! این خرگوش ،هررور آنها را دور هم جمع میکند،و علم خود را به آنها میدهد،امروز ،روزی مثل روز های گذشته... خرگوش دارد مبحث'تقلید'را تدریس میکند. خرگوش میگوید:ما چه انسان باشیم و چه حیوان،نیاز داریم با زکدیگر ارتباط برقرار کنیم،ما باید رفتار های درست دیگران را ببینیم و بیاموزیم و در نتیجه اعمال آنها را تقلید کنیم و.... سخن خرگوش که به اینجا رسید ،گوش های لاکپشت درگیر افکارش شد و دیگر چیزی نمی شنید. لاکپشت داشت خودش را بالای سخره ی کوچک سنگی تصور میکرد که همه حیوانات به حرف هایش گوش میدادند. لاکپشت در تصوراتش فردی عاقل و بالغ بود و جای خرگوش را پر کرده بود. لاکپشت دیگر نماند و مکان را ترک کرد،با خود فکر کرد، چه باید میکرد تا شبیه خرگوش میشد؟ از کجا باید شروع میکرد؟ تصمیم گرفت فرق خودش را با خرگوش پیدا کند. خوب...خرگوش زیرک و تواناست و تند تر از او حرکت میکرد. لاکپشت فکر کرد،علت اینکه پاهایش تحرک زیادی دارند چیست؟ کمی که فکر کرد به یاد آورد که خرگوش،همیشه در حال پرش است و همیشه هنگام حرکت پاهایش،پریدن را فراموش نمیکند. لاکپشت تصمیم گرفت از پریدن شروع کند. روی سنگی ایستاد. بر زانوی کوچکش تکیه زد و آماده پرش شد. یک....دو....سه... لاکپشت روی سنگ دیگری پرید اما نتوانست تعادل خودش را حفظ کند و پس از فرود بر روی سنگ،چشم هایش را بست. سنگ چرا زیر پایش سخت نبود؟چرا پشتش درد عجیبی داشت؟چشم هایش را که باز کرد متوجه شد که به پشت افتاده است . سعی کرد بلند شود اما نمی توانست. کمی بعد صدای خرگوش را شنید که میگفت: وای بر من،چه شده لاکی جان؟چرا لاکت شکسته؟ لاکپشت که فهمیده بود لاکش آسیب دیده گفت:اول کمکم کن بلند شوم،بعد به تو ماجرا را میگویم. خرگوش به حرفش عمل کرد و به او کمک کرد که بلند شود. لاکپشت سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف کرد. خرگوش گفت:فردا تو و بقیه حیوانات به همان مکان همیشگی بیایید تا ایراد کار تو را بگویم. شب و روز پشت سر هم آمدند و موعود تَعَلُّم فرا رسید خرگوش گفت:دیروز پس از حرف های من،عده ای به لب کلام توجه نکردند و با تقلید از کار های من به خودشان صدمه زدند،دیروز نکته کلیدی در سخنانم را نگفتم،اصلی ترین بخش سخن من'کار های درست'بود که کسی به آن توجه نکرد،من گفته بودم تنها کار های درست را تقلید کنید،کار هایی که برای ارتباط با دیگران به نفعتان باشد،خداوند هرکسی را جوری آفریده،شما با تقلید از کار های من به خودتان ضرر می رسانید. بعد به لاکپشت اشاره کرد:امروز دوست عزیزم چیزی را به من آموخت،این آموزه خیلی مهم است،زمانیکه چیزی را میخواهی به دیگران یاد بدهی باید حتما درست درمان تعریف کنی وگرنه سخص دچاره اشتباه شده و دِین لاک به گردن شما می افتد،این ضرب المثل را همیشه به خاطر داشته باشید. (دِین لاکِ شکسته بر گردن مُدرس است) این جمله را از من خرگوش بپذیرید

سوالات مشابه